عشق خاله دندون دار شد !
الهی من قربونت برم عسلم اگه بدونید چه قدر ذوق کردم وقتی خواهری زنگ زد و گفت امیررضا دندون در آورده تقریبا " ذوق مرگ شدم و سریع به همه خبر دادم مامانم جیغ کشید و کلی قربون صدقه اش رفت برای همین قرار گذاشتیم تا داییم تهران هست یک جشن دندونی برای پسملمون بگیریم برای همین زودی زنگ زدیم به همه و برای پنجشنبه شب همه رو دعوت کردیم بماند که بیچاره شدیم ولی عیبی نداره یک دفعه که بیشتر نیست خواهری تقریبا جو گیر شده بود و کلی غذا درست کرد من بیچاره هم که کذت هستم دیگه مسئول خریدن کیک مرتب و تمیز کردن آشپزخانه و اتاق خواب ها و درست کردن سالا الویه و سالاد ماکارونی و سالاد فصل به همراه تزئیناتش که باید به شکل دندون می بود فکر کنید چه اشکی ازم در آومد ولی بازم عیبی نداره فدای سر عسلی خاله ،شب خیلی خوبی وبد کلی عکس گرفتیم و با جوجه ها بازی کردیم توی پست بعدی چند تا عکس براتون می ذارم