ولنتاین مبارک
کنجد جونم ببخشید که خیلی دیر میام این جا ، آخه حالم اصلا " خوب نیست و سرم هم خیلی شلوغه جبران میکنم عزیزم دلم .
امروز ولنتاین یا همون روز عشقه .
دیشب بابایی منو و شما رو سورپرایز کرد قرار بود بریم خونه عمه و بابا بزرگ به من زنگ زد که آماده بشم خیلی طول کشید تا بیاد نگران شدم تو همین فکرا بودم دیدم زنگ در آپارتمان رو زدن و بابایی با یک ساک خوشکل اومد تو من و شما رو محکم بغل و کرد و کلی ماچمالی و کلی کادو بهمون داد باورم نمیشد حوصله این کار رو داشته باشه ولی خوشتیپ منه دیگه ازش بعید هم نبود بابایی یک جفت گوشواره به شکل ستاره و با عروسک گوسفند قرمز ، یک جعبه شکلات و یک گل رز قرمز و مشکلی بهم داد واقعا" ذوق کردم ، کنجئ جونم نگی چه مامان بی معرفتی دارم ها به جون خودم روز قبلش بابایی توی یک مغازه یک انگشتر خشگل سنگ یمن دید که من براش خریدم و بهش گفتم اینم کادوی شما یک همچین مادری داری شما !